پیشاز برپاکردنِ"گروهِتاترِپویا"، باپیگیری
دوستی بهنام"حسن غلامی"که میخواست درکاری
بهکارگردانیِ نگارنده بازی کند، نمایشنامهایبانامِ"انگلها"نوشتم و درپِی، گروهی ازدوستدارانِ نمایشراگردآوردم و باکارگردانی وبازی درآن برسکویِ نمایش بردم. دربرگِتاتر،بخشِنوجوانیِ،بیشتربهآن پرداختهام. چندیگذشت وباپیوندبادوستانیدیگروروندیسازمانیافتهتر"گروهتاترپویا"را بنانهادیم. دربارهاش
دربرگِ
تاتر،
بخشِجوانی،
چند و چوناش را بازگو کردهام.
هفت روزِ
هفته!
سالهایِ 46 تا 48 را نگارنده در(سازمانِ عمرانِ
قزوین وابسته به وزارتِ کشاورزیِ آنروزگار) کار
میکرد. چرایی و چگونگیاش، در
بخشِ
شناسنامه آمده
است. در آنجا نیز از کارِ نمایشی دور نماندم. بهگونهایکه
زمانی را در بخش "شنیداری گفتاریِ" آن سازمان کار کردم و
همچنین از سویِ آنان در رادیویِ آموزشیِ قزوین گویندگی
کردم که سرانِ رادیو را برآن داشت تا ساختِ و (اجرایِ)
برنامهای
برایِ "جوانان"
را نیز بهنگارنده سفارش دهند. بهدنبال آن با پشتیبانیِ
فرهنگ و هنرِ آن شهر و با یاریِ بازیگرانِ نوپایِ آنجا دو
کار در تالارِ شیر و خورشیدِ سرخِ قزوین برسکویِ نمایش
بردم. همچنین در پایان هفتهها هنگام بازگشت بهخانه در
شهرِرِی با دوستانِ گروهِ پویا کار میکردم که از شمارِ
دستآوردهایش، بهنمایشِ درآمدنِ "افعی
طلایی" نوشتهیِ "علی نصیریان" و
"ازپانیفتادهها" نوشتهیِ"غلامحسین ساعدی"در شهرری بود.