رسانه ها
Medea
تله ویزیون
Television
سینما
Cinema
تیاتر
Theare
شناسنامه
Aboqat Me
میزبان
Home
پشتِ اَبر
Behind The Cloud
نوشته ها
Writings
نشان ها
Awards
پُوسترها
Posters
داوری
Jury
  آموختن و آموزش
Learning & Teaching

تیاتر Theatre  

The Matchmaker   دلاله

Thornton Wilder

 

تورن تون وایلدر

هرمزهدایت ( کارگردان وآراینده )

Hormoz Hedayat (Director & Designer)

تالار نمایش مدرسه ی عالی شمیران زمستان 1354

Shemiran College 1975

 

 

 

 

آوا و نغمه‌یِ بی‌ساز!

     پیوسته کارهایِ نمایشی، به‌ویژه گونه‌یِ آهنگین(موزیکال)وپرجنبشِ آن، مرا به سویِ خود کشانده است. چندباری خود تا جایی که شدنی بوده‌است، سرراست به‌سوی‌اَش رفته‌ام ویا دستِ‌کم دراستخوان‌بندیِ کارها ازسازهایِ کوبه‌ای برای نگهداریِ  ریتم(ضرب‌آهنگِ)نمایش بهره‌برده‌ام. گاهی خود درکنارِ کارگردانی، سازهایِ کوبه‌ای را نواخته‌ام. نمونه‌هایش را بابخش‌هایِ درپیوند خواهم آورد. نمایشِ دلاله، یکی ازاین کارهااست، هرچند این یکی‌را چون گذشته از راهی دیگر به کارزارش رفتم. بهره‌گیری از آهنگ‌هایِ پیش‌ساخته‌ِی آشنا که از آرشیوِ کوچکِ خود، یا به‌یاریِ دوست دیرینم، پرویز بلوچ و همین‌جور با کَندوکاو  در فروشگاهِ نامیِ بتهون(صفحه‌فروشی)که درآن روزگار، بزرگترین بود برگزیده و بکاربردم و بر رویِ آن‌ها، (رقص)هایِ نمایشیِ گروهی کارکردم. دیگر این که به‌یاد می‌آورم، منوچهر آتشی چکامه‌یِ کوتاهی در برگردانِ نمایشنامه سروده بود، که آهنگی بدان افزودم و گروه بازیگران با آوا و (رقص) آن را به نمایش درمی آوردند. درجاهایی نیز، گفتگو ها با آوا و نغمه همراه می شد. همه ی این کارها برای این بود که نه نوازنده ای داشتیم و نه سازی. سردمداران دانشکده، یکی دوتن ازدانشجویانی را که به گفته ی ایشان نوازنده بودند پیشنهاد کردند و گفتندآنان درخواست دستمزد دارند ومدرسه نیز پرداخت به آنان را می پذیرفت که این گونه برخورد با کردارگروه دانشجویانی که زمان درازی را با شورفراوان بدون چشم داشت و به خواسته ی خویش کارکرده بودند. جوردرنمی آمد. برای همین نگارنده پیشنهاد دانشکده را نپذیرفت. شایدهمین روی داد گونه ای ( سبک) را بنا نهاد و میدان آفریدن را بازترکرد و براستی هم پاسخی درخور وبازتابی پرشور و پربیننده بویژه از سوی همکاران (حرفه) ای و نامی آن روزگار داشت. ودیگرسو گروهی از این همکاران بویژه آذرفخرازمن خواست تا باآنان ودراداره ی تاترکاری را دست بگیرم که چنین شد وسرانجام اش به نمایش درآمدن" کسب وکارخانم وارن " نوشته ی برناردشاو درتالار25  شهریور(سنگلج امروز) شد. داستان گسترده ی روند برپایی این کاردربخش خود آمده است.

هرمزهدایت شهریور 91

 

 

 

 

 

 

 

مدرسه ی عالی شمیران  1354

Shmiran College 1975

 

 

 

 

 

 

دلاله 

The Matchmaker

 

 تورن تون وایلدر (نویسنده)

  Thornton Wilder(Author)  

 

برگردان: منوچهرآتشی

Translated by: Manoochehr Atashi

 

هرمزهدایت (کارگردان وآراینده)

Hormoz Hedayat(Director&Designer)

 

  بازی:  

Acted by:

آزاده پورمختار Azadeh PourMokhtar

خسرو پیمان Khsrow Peyman

فاطمه نقوی Fatemeh Naghavi

مسعود کریمی Msood Karimi

شهین نیک ذات Shahin NikZat

محمد صلحی Mohammad Solhi

منیژه سهرپوش  Manizheh SehrPoosh

بهنام بهمنش  Behnam BehManesh

محمد نیک‌اعتقادMohammad NikEteghad

 جواد شریفی Javad Sharifi

میرصلاح حسینی MirSalah Hosseyni

 

 

 

 

 

 

 

مدرسهیِ عا لیِ شمیران  1354

Shemiran College  1975

 

 

 

پوستر، تراکت، بروشور:

ابراهیم حقیقی

 

 Poster, Tract, Brochure:

Ebrahim Haghighi

 

دستیار کارگردان و مدیر صحنه:

اعظم باباطاهر، شهناز اسدی

 

Director Assistant & Stage Manager:

Azam Baba Taher, Shahnaz Asadi

 

با همکاری :

 تله‌ویزیون ملی ایران

 

with cooperation of:

Iranian national Television

 

 

از راست(نشسته)"خسرو پیمان"، "هرمز هدایت"و "نیک اعتقاد" در پشتِ هدایت ماسکه است و مابقی همان است که زیر عکس آمده است.

ادامه

 

     به‌گمانم جوانانِ رستاخیز هفته‌نامه بود و این یکی(بالایی)، ‌نخستین شماره‌اَش، و نیز به‌گونه‌ای آزمایشی بیرون آمد. و اِنگار همین دفتر بود که مرا فراخواند و کارکنانش که برخی هم آشنا بودند، پیرامونم گرد آمدند و (عکس)هایِ جور واجور گرفتند و گفتند شنیده‌ایم که برآنیدتا هم‌زمان کارهایی را در دانشکده‌هایِ گوناگون بر سکویِ نمایش ببرید و من جاخوردم. چرایی این گزارش هم گویی از این‌رو بود که دو نمایشنامه‌، یکی"وقتی سیاه‌مست‌بیدارمی‌شود"در تالارِ نمایشِ مدرسه‌یِ عالیِ شمیران و دیگری سربازها در آمفی تاتر دانشکده‌یِ هنرهایِ زیبا را همزمان بر سَکویِ نمایش برده بودم و این خوراکِ خوبی بود برای هفته‌نامه‌ای نوپا آن هم در آن‌روزگار که چنین رویدادی(هم‌زمانیِ دو اجرا از یک کارگردان) شگفت انگیز بود. بنابراین آنان گمان می‌کردند که(ماجرایی داغ و ژورنالییستی) برایِ هفته نامه‌شان یافته‌اند. به‌هرروی تا آن‌جا که به‌یادم هست نه آن عکس هایی که گرفتند هیچ گاه دیده شدند و نه هفته نامه زیاد  دوام آورد و گویی پس از شمارگانی‌چند برچیده شد.

هرمز هدایت - شهریور 91

 

     آیندگان روزنامه‌ی"روشن‌فکری" آن‌روزگار بود و به‌راستی هم ازهمکاریِ تنی‌چند از فرهیختگان بهره می‌برد. افسوس که آن‌جا نیز چون دیگر پهنه‌هایِ فرهنگی سرزمینمان از برخی پیوندهایِ خودی و نزدیکی پرهیز نمی‌کرد. اگرچه خودی‌بازی(عبارتی)این‌روزگاری است اما ریشه وجودی‌اَش پیشینه‌ای دیرینه دارد. این‌همه را گفتم که نگاهِ شما را به تیترهایی که بر تارکِ نوشته‌یِ پایین آمده است  بکشانم. پایین‌تر دراین باره بیشتر خواهم گفت.

هرمزهدایت مهرماه 91

 

 

شلختگی!

     برپیشانیِ نوشته‌یِ بالایی(عناوین)، با چیدمانی غیرِ حرفه‌ای و به‌این‌ترتیب آمده‌است، نام نمایشننامه.نام‌نویسنده.نام کارگردان و به دنبالش در بین دو ابرو نام دستیار کارگردان و سپس جایِ برپاییِ نمایش و در پایان هم نام (نقدنویس). و در اینجا نام منوچهر آتشی چکامه سرایِ نامی که نمایشنامه را به فارسی برگردانده است، به چشم نمی خورد. به‌راستی نمی‌دانم چرا نامِ(مترجم) نیامده است؟! اگرچه می‌شود گمان کرد چرا نامِ دستیار کارگردان را (اگر چه در جایی دیگر از او در‌همین روزنامه به نامِ مدیر صحنه یادمی‌شود) آن‌هم بدین گونه گل درشت به‌نمایش گذاشته شده‌اند. درحالیکه او همان‌گونه که در بروشور آمده است دستیار دوم کارگردان بوده‌است. نامبرده آن زمان گویی در روزنامه آیندگان کسی را داشت و از این آشنایی بهره برد، هرچند هرگز درپی این کار نماند. و راهی دیگر را پی گرفت و گویی در آن‌کار پیروز هم شد. در آن زمان کسی به او و نه به روزنامه چیزی نگفت. اینک هم که  چنین یادآوری را می‌کنم برسَرِ گلایه از کسی نیست. برای یادآوری این شلختگی‌ها است که درخورِ کارهای فرهنگی نیست هرچند چه آن‌زمان و چه اینک، این برجوردها انگار روندی عادی‌ است و گونه‌ای کردارِ نهادینه شده و هرچه پیش‌تر می‌رویم بدترهم می‌شود.      

هرمزهدایت مهرماه 91

 

 

منوچهر آتشی

     زمانی‌که یادداشتِ بالا را دیدم، دریافتم که باید کارِ منوچهر آتشی باشد. از درون مایه‌ی نوشته پیدا بود که از سویِ اوست. برگردان نمایشنامه‌یِ"دلاله"از او بود هرچند نامی ازخویش نیاورده‌است. پیش‌تر در بخشِ شناسنامه چگونگی آشناییم را با منوچهر آتشی در قزوین بازگو کرده‌ام.

هرمز هدایت  مهرماه 91

 

ادامه

 

     زمانی‌که نگارنده بازی را با بزرگان آغاز کرد، تازه بیست سالگی را پشت سر داشت. (منتقدانی) که می‌شناختم به شمارش انگشتان یک دست هم نمی‌رسیدند. فریدون گیلانی و هوشنگ حسامی از آن گروه بودند. با گذشت زمان بر شمارشان افزوده گشت. تا اینکه با نام برخی، زمانی آشنا می شدم که نقدی بر کاری از نگارنده می نوشتند. هوشنگ اسدی از آن شمار بود. پیش از آن نام او را نشنیده بودم. امروز که با بودن رسانه‌هایِ فراگیر و داستان‌هایی که نام‌برده پشتِ سر گذاشته است، بیش از دیگران نام آشنا گشته است. این را یاد آور شدم تا نگاه شما را به سربرگی که برتارک این یاد داشت آمده است بازگردانم. (دلاله، یک‌اجرایِ‌خوب‌درخدمت"هیچ")، این"هیچ"ی که دست کم برای تناولی، هنرمندِ سرشناس همه چیز بوده است، برایِ هوشنگ اسدی کاربرد دیگری دارد که درپِی بدان می‌پردازم.

 

"هیچ"تناولی‌کجاو"هیچِ"هوشنگ اسدی‌کجا؟!

     دلاله دردهه‌ی50 بر سکویِ نمایش رفت. روزگارِخودنماییِ"روشنفکران گوناگون. و هرگروه به‌زیرِ پرچمی ازاندیشگیِ گردآمدن. نگارنده نیز از این پدیده جدا نبود. چندگانگی‌هایِ ناسازگار از یک سو و بیگانگی الگوها از دیگر سو بلایِ جانِ روشن‌اندیشی گردیده بود. همگی نیز بدون این که در اندیشه سازگاری آن آرمان‌ها با فرهنگِ بومی خویش باشیم به "ایسمی" گره خورده بودیم بی‌آن‌که شناختی ژرف از آن ایسم، از هرگونه‌اش داشته‌باشیم. امروزه دیگر پدیده‌ها دگرگون شده‌اند، آن‌گونه که روزگارِ جهان نیز زیر و رو گشته‌است. هرچند هنوز کم نیستند کسانی که در درون و بیرون سرزمینمان، رسوبات بازمانده و کهنه‌یِ کلیشه‌ای را در سمساری مغزشان انباشته‌اند و از خانه‌تکانی مغز و اندیشه می‌پرهیزند. از برخورد تلنگری آهسته بدان نیزبیم دارند. جایی دیگر به ریز داستان خواهم پرداخت. اگر چه اینک به نقدی که هوشنگ اسدی دردهه ی50 برنمایش "دلاله" نوشته است بازمی گردم. با یادآوری این که پیش‌زمینه‌یِ بالا پدیده‌ای فراگیر بود و نگارنده نیز چون دیگران چشم بسته گرفتار "دُگماتیزمِ"انیشگی بود.

     گمان‌نمی‌کنم اگر هوشنگ اسدی بازگشتی به یادداشت آنزمان خود در باره‌ی نمایش"دلاله"بکند بر داوری خود پافشاری داشته‌باشد. چرا که بازتابِ اندیشه‌یِ امروزش چون بسیاری از فرهیختگانِ کارآمد، دگرگونی و نواندیشی نوینی را نوید می‌دهد. 

     آن‌گونه‌که در یادداشت‌اش پیدااست، او(اجرا)را پسندیده بود و با درون مایه‌یِ نمایشنامه گرفتاری داشت. چیزی که دغدغه‌یِ نگارنده‌هم در این‌باره کمتر از او نبوده است. با این یادآوری که نگارنده در جایگاه آموزش نمایشگری کار بنیادین‌اش را انجام می داده است، که همان نمایشگری است و به گفته‌یِ خودِ نقد نویس و گواهِ دیگران و از آن شمار نقدهایی که در همین برگ آمده است، با کارِ زیاد و شور فراوان بدان دست یافته است. هرچند هوشنگ اسدی چون نگارنده و هم اندیشانمان به دنبال (شعارهای سیاسی اجتماعی)بوده‌باشیم. بایادآوری اینکه، چنانچه بنا بر آن بود تا آموزشِ ژرف اندیشی‌هم در کار باشدکه بود، در کنارِ کارورزی نمایش انجام می‌گرفت و نیازی نبود از دلِ یک نمایش سرگرم کننده‌یِ هنری، چون گوشتِ توی شله‌زرد(ازتکیه‌کلام‌هایِ علی نصیریان)بیرون‌بزند. دراینجا باردیگر سخنی که برپیشانیِ(نقد) و همین‌جور تکه‌ای از خودِ نقد را بازگو می‌کنم تا چرایی این برنوشته را بازکنم.

      *دلاله، یک اجرای خوب درخدمت "هیچ"

     *اما، اجرا - به طور نسبی با آن چه امروز به عنوان تاتر برصحنه داریم - چنان نیرومند است که این محتوای آشفته و بی ارزش را قابل دیدن می کند.

هرمز هدایت شهریور 91

 

 

 

     همایون علی‌آبادی را از سرِ همین نقد شناختم. به‌گمانم آن‌زمان تازه دانشجوی هنرها شده بود. جوان بود و دوست داشنی و در برابر همسالانش آگاه و روشن می‌نمود. شاید بگویید داوری‌ام از سر نقدی‌است که بر کارم نوشته. می‌تواند این‌هم باشد و ایرادی‌هم ندارد. به‌هرروی این ویژگی‌ها ماندگار نیستند و دست‌خوش زیر و بالایِ زمانه می‌شوند. همان‌گونه که پیرامونِ "علی‌آبادی"رُخ‌داد. چهار سال پس از آن، هنگامیکه"سربازها"را برایِ بارِ دوم و در راستایِ انگیزه‌ای که مارا به این کار واداشت و داستانش را در برگِ درپیوند در همین سایت و همین‌جا با کلیک بر رویِ کلیدواژه‌یِ"سربازها" می‌توانید ببینید. کاری که برگِ برنده‌یِ "گروه‌ِتاترِپویا"در آن‌روزگار بود و بسیار پیروز و پُرآوازه گشت و با شکوه برسکویِ تالارِ رودکی درخشید. و شاید به همین‌روی "همایون علی‌آبادی از شمارِ کسانی شد که خودخواسته یا با "ناخُن‌به‌همزنیِ"دیگران، برآن تاخت.                                                                             هرمزهدایت شهریور 91
 

Covered by the Cloud

پُشتِ اَبر

 

نشان ها

پُوسترها

نوشته ها

داوری

آموزش

رسانه ها

سینما

تله ویزیون

تیاتر

شناسنا مه

میزبان

Awards

Posters

Writings

Jury

Teaching

Media

Cinema

Television

Theatre

About me

Home