رسانه ها
Medea
تله ویزیون
Television
سینما
Cinema
تیاتر
Theare
شناسنامه
Aboqat Me
میزبان
Home
پشتِ اَبر
Behind The Cloud
نوشته ها
Writings
نشان ها
Awards
پُوسترها
Posters
داوری
Jury
  آموختن و آموزش
Learning & Teaching

تیاتر Theatre

سربازِلاف‌زن   ت. م. پلوتوس

Milesgbriosus  Titus. Macius. Plautus

Hormoz  Hedayat (Actor)

هرمزهدایت (بازیگر)

تالار 25 شهریور ( سنگلج )1352

25Shahrivar(Sangelaj)1973

 

 

 

 

 

Milesgbriosus

  سرباز لاف زن

Titus. Macius. Plautus

  ت. م. پلوتوس

Translated by Mohamad Paygah

  برگردان : محمد پایگاه

Director : Kh. M. Dilmaghani

  کارگردان: خلیل موحد دیلمقانی

25Shahrivar(Sangelaj)1973

  تالار 25 شهریور (سنگلج)1352

 

 

 

 

راست به چپ:

 

پرویز فنی زاده

 

هرمزهدایت

 

 

 

 

 Left to Right

 

Hormoz Hedayat

 

 Parviz Fanizadeh

 

 

همراه:   :With

پری امیر حمزه

Pari AmirHamzeh

هادی اسلامی

Hadi Eslami

هما روستا  Homa Roosta

سروش خلیلی

Soroosh Khalili

پرویز فنی زاده

Parviz Fanizadeh

 

 

 

 

فرشید فرشود

Farshid Farshood

 

 

سهراب سلیمی

Sohrab Salimi

محمدرضا کلاهدوزان

M.R.Kolahdoozan

نازی حسنی

Nazi Hasani

خلیل موحد دیلمقانی

Kh. M. Dilmaghni

کارگردان  Director

از گروهِ بازیگران و کارگردانِ این‌نمایش تااین‌دم هفت‌تَن، دیگر در میان ما نیستند: پرویزفنی‌زاده، خلیل‌  موحد دیلمقانی، هادی اسلامی، سروش خلیلی، محمدرضا کلاهدوزان، هماروستا، فرشید فرشود. یادشان گرامی.یک‌تن(نازی‌حسنی) هم که دستِ‌کم نگارنده از او نشانی در دست ندارد.

 

 

     در بخشِ شناسنامه گفته‌ام که چه‌گونه به اداره‌یِ تاتر پیوستم. نمایشگرانِ این کانون در آن‌روزگار در شش گروه گردآمده بودند. نگارنده در شمار گروه "تاترمردم"بود. سرپرست گروه علی نصیریان و در کنارش عزت‌اله انتظامی از دیگر سردمداران گروه بود. بیشتر بزرگانِ آن‌زمانِ نمایش هم یا در همین گروه گردآمده بودند و یا بنا به نیازِ کار به گروه می‌پیوستند. به همین‌روی ما نیز به دعوت دیگر گروه ها با آن‌ها همکاری می‌کردیم. در هر گروه یکی دو تَن و گاهی بیشتر کارگردانی می‌کردند. 

     خلیل موحددیلمقانی از شمارِ این کارگردان‌ها بود که اگر درست به‌یاد آورده باشم با رکن‌الدین خسروی در یکی از این گروه‌ها(میترا)کارگردانی می‌کرد. هردو همزمان در دانشکده‌یِ هنرهایِ دراماتیک استاد بودند. نگارنده آن‌زمان تازه دانشکده‌یِ هنرهایِ زیبایِ دانشگاهِ تهران را تمام کرده بود. هرچند پیش از ورود به دانشگاه در ترمِ تابستانیِ هنرهایِ دراماتیک شرکت کردم که رکن‌الدین خسروی یکی از اساتید این دوره بود، ولی با خلیل موحد دیلمقانی در اداره‌یِ تاتر آشناشدم. نامبرده از نگارنده برایِ بازی در نقش"سربازِ لاف‌زن" در نمایشی به‌همین نام دعوت کرد. درپِی، پیرامونِ روندِ شکل گیری تا اجرایِ آن خوهم گفت.

 

 

     پیش‌تر نمایشی در تالار 25 شهریور(سنگلج امروزین) دیده بودم که بازی یکی از کسانی که برصحنه بود برایم تازگی داشت و پدیده‌ای شگفت انگیز می‌نمود، دستِ‌کم برایِ من. براستی جنس دیگری از بازیگری در آن‌روزگار داشت، . او پرویز فنی زاده بود و من نمی‌شناختم‌اَش. و اینک که دیگر او را می‌شناختم قرار بود همبازی باشیم آن‌هم رو در رو. دیگر بازیگرانِ توانا در این کار کم نبودند. سروش خلیلی به‌ویژه در کمدی کارکشته بود و در بازی‌اش با فنی زاده کم نمی‌آورد. هما روستا تازه از فرنگ آمده بود و با گویش شیرین و دلبری نمایشی، خوب جلوه می‌کرد. پری امیرحمزه نیز به نوبه‌یِ خویش کارش را می‌کرد. هادی اسلامی، محمدرضا کلاهدوزان، نازی حسنی، سهراب سلیمی، فرشید فرشود ... همه خوب بودند. هرچند کارگردان و دیگران، به‌گفته‌یِ امروزی‌ها بیشترین تخم مرغ‌هایشان را در سبد فنی زاده چیده بودند. بیراه هم نبود. اعجوبه‌ای بود او. پیشترهم گفته بودم. با پیشروی تمرینات دیده‌می‌شد که انگار بنا براین‌ است تا از بداهه‌گویی هم دریغ نشود. فنی زاده بیش از دیگران به‌ویژه در زمان تمرین بهره می‌برد و گارگردان هم از این بابت راضی می‌نمود. در یکی از روزهایِ تمرین سهراب سلیمی دوستانه خواست که من هم از این فرصت سود ببرم. گفتم در درازایِ تمرینات به نقش می‌پردازم و بداهه‌گویی را برایِ اجرا وامی‌گذارم. همین کار را هم کردم و سرانجام خوبی نیز داشت که درپِی بدان می‌پردازم.

 

     بازی در نمایشِ "سربازِ لاف‌زن" براستی برایم یک فرصت بود. از آن‌ دست شانس‌ها که هر بازیگری‌ را وسوسه می‌کند. و کم‌تر هم پیش‌می‌آید. افسوس که از نمایشِ بر صحنه "به‌ویژه در آن‌روزگار" چیزی نمی‌مانَد. همان‌گونه که بالاتر گفتم کارگردان، دست بازیگران را در بداهه گویی به‌هنگام اجرا باز گذاشت. این برایِ نگارنده شانسی افزون بود، چراکه هم نقش، بسترش را فراهم می‌کرد، هم نگارنده با این روند آشنا بود. از آنجا که کارگردان نیز در مقایسه با کارگردانان آن روزگار دموکرات‌ بود، کار به گونه‌ای مسابقه هم از سویِ بازیگران بر رویِ صحنه کشیده شد. از شما چه پنهان نگارنده به دلایلی که بالاتر گفتم بیش از دیگران از این موقعیت سودبرد. به‌گونه‌ای که کم‌کم کار به‌جایی رسید که برخی شکایت نزد کارگردان می‌بردند و او هم به‌ناچار تذکری می‌داد و می‌گذشت. خُب همه این‌ها دست به دست هم می‌داد تا کاری پُر خاطره بشود که چند تای آن‌ها را پایین‌تر بازگو خواهم کرد.   

 

هرمزهدایت

 

در سیمایِ:

 

سربازِ لاف‌زن

 

Hormoz Hedayat as:

 

Milesgbriosus

 

 

aشبِ نخستِ اجرا!

     آن شب چون روندِ همیشگیِ نخستین اجرا سر شار از تنش بود. برخی کارها در دقیقه 90 آماده می‌شد. بدترین بخش آن هم گریبان مرا گرفت. در واپسین دمی که باید به سکویِ نمایش گام می‌نهادم، شمشیری را که هنوز رنگش خشک نشده بود به‌دستم دادند. تا در ‌دست گرفتم‌اَش به‌آن چسبید، شما بجایِ من بودید، چه حالی پیدا می‌کردید؟ چاره چه بود. پا به صحنه گذاشتم. در دمی که دیده شدم، نخست سکوتی و در پِی، دم و بازدم گروهیِ مردم را شنیدم. انگار هِیَبتی تازه می‌دیدند. دسته‌یِ شمشیر همچنان به‌دستم چسبیده بود. اندکی دیرتر به سویِ چپ صحنه (به‌پیروی از میزانسن)رفتم و نشستم. شمشیر همچنان به‌دست راست چسبیده بود، با دست چپ دامن رُمی‌اَم را مرتب کردم که شلیک خنده از سویِ تماشاگران برخاست. شبهایِ دیگر که آنرا تکرار کردم بازتاب‌اَش به پر رنگی شب نخست نبود. چون زمانبندی بداهه‌یِ آن تکرار نمی‌شد. هرچند دریافتم کوچکترین جنبش‌اَم بی پاسخ نمی ماند. به‌همین‌روی افزون بر بداهه گویی، از بداهه کاری هم بهره می‌بردم.

     تابلویی بود که کارگردان فنی زاده و مرا در بالِ راست آوانسن گونه‌ای میزانسن داده بود که دور از دید دیگران گوش بایستیم. واکنش‌هایِ ما و به‌ویژه نقش من به دیالوگ‌هایِ دیگران برای تماشاگران کشش بیشتری داشت نسبت به‌بازیِ بازیگرانِ میانیِ صحنه و بازتاب تماشاگران را با خنده‌های پِی‌درپِی درگیر می‌کرد. یک شب نازی حسنی که مونولوگی را پیرامون نقش سرباز لافزن می‌گفت که بدیهی بود تا واکنش‌هایِ هرچند نرم نگارنده را همراه داشته باشد، بخش بزرگی از دیالوگ‌اَش را نگفت تا من‌هم نتوانم واکنش نشان دهم.

     تابلویی هم بود که فنی زاده و من با هم دیالوگ داشتیم. در جلو و راست صحنه. پرویز بداهه تکه می‌پراند، من‌نیز بی‌وقفه پاسخ‌اَش را می‌دادم و شلیک‌های مداوم خنده در سالن طنین می‌افکند. این مسابقه تمامی نداشت تا اینکه یک‌شب پرویز‌فنی‌زاده، دوستانه هرچند دلخور به من گفت: ببین هرمز آخری را من (یعنی او) باید بگویم. هرچند این سفارش را ناخوشایند می‌پنداشتم انگار با پادرمیانی کارگردان کوتاه آمدم.  

 

 

 

3

2

پرویز فنی زاده، سروش خلیلی، هماروستا

1

 

Homa roosta, Soroosh Khlili,

Parviz Fanizadeh

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نشان ها

پُوسترها

نوشته ها

داوری

آموزش

رسانه ها

سینما

تله ویزیون

تیاتر

شناسنا مه

میزبان

Awards

Posters

Writings

Jury

Teaching

Media

Cinema

Television

Theatre

About me

Home

 

Covered by the Cloud

پُشتِ اَبر