پرواز واژهها و یادها
از
دیرزمان برآنبودم که دیوانی بنویسم اززندگینامهام تا بهاین بهانه نگاهی باشد
پیرامون خود،
در
روزگارِ همزمان، بهویژه گِردِ
آنچه نمایش خواندهمیشود. اینک درشاخههایِ
گوناگونیچون: تیاتر، تلهویزیون، سینما، رسانه،
آموزش، داوری، نویسندگی و.... بدان
خواهم پرداخت.
خوشبختانه
رهاوردِ روزگارِنوین که رایانه و تارنما و
پیوندِهوایی و ازایندست را ارزانی میدارد، کار
آسانتر و ارزانتر گشته است و اینگونه
خواستهام را رهاتر
پیش میبرم. هرچند از دیگرسو، با دستِ خود راهرا دشوار میسازم و آن کوششیاست که در پارسی
نویسیِ پالوده پیش گرفتهام. راهی که نه کارِنگارندهاست و نه بهتمامی شدنی، بهویژه درزبانِ امروزین! شایدبپرسید پساین چهکاریاست؟! خواهمگفت: برمنببخشاییدکهاین همچون بازیوآزمون است.
وآغازش، زمانی رخداد که نمایشنامهیِ "هفتکردار"را درساختاریکهن مینوشتم. و درویرایشِ پایانیاش، آنرایکسره ازواژههایِ
بیگانه زدودم وبهراستی کاردشواری بود وبهنیکی پاسخداد و دلنشین هم شد. دیرتر دربازنویسی واپسینِ
"چایخانهیِباغِپریان"این
آزمونرا بارِدیگر دنبال کردم و بازهم کامیاب
افتاد. دراینجا نیز میخواهم آنرا
هرچند گزینشی بیازمایم اگرچه بهشوخی بماند و باکی هم نیست.
چرا که از این راه، پرهیزازگردابِ اینهمانی، و همینجور گونهای تازگی را بههمراه خواهدداشت، اگر چه
پیشترکه بروم، در بکاربندیِ
واژههایِ بیگانهیِ خودی شده، نیاز
پیدامیکنم و بهناچار ازآنها سودخواهم برد،
وشاید بین دو ابرو (...)جایگیرند. بازهم فراتر رفته و میگویم چنانچه دردنبالهی کار نیازافتد،
خویشرا ازاین بندهم رها خواهمساخت، چون
هیچ چیز چون رهایی، دلخواه نیست که
بدبختانه هنوز نتوانستهام به جایگاهش دست
یابم. وبرایِ
آسانسازیِ کارِ خواننده در راستایِ روانیِ
نوشتهها خواهم کوشید.
سرانجام،
نیازاست تا بگویم که کارِ"ازخودگویی"درتارنمارا، آنهم با دستِ خویش، ازآنرو روا دانستم، کهدیگرانی
نبودندتابتوانند به پروندهامکه بخشِ بزرگِآن دریادِ نگارنده بایگانی گشتهاست، راه
یابند و آنرا بهگونهای که خویش پهلوی هم
میچیند، سر و سامان بدهند.
و دیگر اینکه چون در
خُردی و نوجوانی پیوسته خوابِ پرواز میدیدم، و
رفتهرفته پروازها رنگ باختند. اینک واژهها و
یادها را بهجای نشاندن بررویِ برگهها، به
پرتویِ
تارنما میسپارم تا آزادانه پروازکنند و
بهدلخواه در آغوشهایِ پذیرا جای گیرند.
هرمزهدایت
|