رسانه ها
Medea
تله ویزیون
Television
سینما
Cinema
تیاتر
Theare
شناسنامه
Aboqat Me
میزبان
Home
پشتِ اَبر
Behind The Cloud
نوشته ها
Writings
نشان ها
Awards
پُوسترها
Posters
داوری
Jury
  آموختن و آموزش
Learning & Teaching

Television  تله ویزیون

Hormoz Hedayat (Actor)

هرمزهدایت (بازیگر)

 

استعمال دخانیات ممنوع!  !No Smoking

 Author: Ali Nasirian  

نویسنده: علی نصیریان

Director: Khosro Shojazadeh

کارگردان: خسرو شجاع زاده

Television Director: Masoud Forootan

نمابندی: مسعود فروتن

Chanal One 1977

1356 شبکه یک

 

Khosro Shojazadeh

خسرو شجاع زاده

 

 

گوشه گیرِ دوست داشتنی !

     زمانی که برایِ بازی درنمایشِ "شاه‌عباس‌وپیرِپاره‌دوز" نوشته‌یِ پرویز صیاد باکارگردانیِ عزت‌اله انتظامی برگزیده شدم، با خسرو شجاع‌زاده آشناشدم. اوپیش ازمن دراداره‌یِ تاتربود. من تازه مرزِ بیست سالگی را پشتِ‌سر"ذاشته‌بودم. داستان نمایش یادشده دربخشِ‌خود آمده‌است. اینجابیشتر بنادارم‌که ازخسرو شجاع‌زاده بگویم. آن‌زمان بابزرگترها می‌پلکید. به‌ویژه با داود رشیدی بیشتر دیده‌می‌شد. دیرتربه‌همسالان خودش نزدیک‌شد. چندبار به‌سویِ کارگردانی گام برداشت. همیشه هم برایِ من پیشنهاد بازی داشت. نخستین آن‌ها نمایشِ"استعمال دخانیات ممنوع"، بابازیِ نگارنده به همراهِ پری امیرحمزه، محسن نعمانفر، داود آریا و کارگردانی خسرو و باکارگردانیِ تله‌ویزیونیِ مسعودفروتن به سرانجام رسید و در تله‌ویزیونِ ملی ایران پخش شد. یک نمایشِ دیگرهم به‌هنگام(ضبط)دراستودیویِ شبکه‌دو تله‌ویزیون، نیمه‌کاره رهاشد که داستانش این‌گونه بود. به‌دنبالِ رویدادهای 57 نمایشِ سیاسی‌هم مُدشد. پیش‌تر ناصرنجفی کاری‌را برایِ نمایشِ خیابانی آماده‌کرده‌بودکه نگارنده‌هم درآن بازی می‌کرد. چند اجرایی‌هم این‌جا وآن‌جا داشت. از آن‌شمار یکی برایِ سندیکاهایِ کارگری که در پُشتِ‌بامِ ساختمانی درخیابانِ لاله‌زار که انگار بالایِ دفتر سندیکاهم بود، دربرابرِ خانواده‌یِ کارگران به‌نمایش درآمد. یکی هم چنداجرا درتاترِنصر که آن‌هم درخیابانِ لاله‌زار برپابود و درکنارِ نمایشِ هنرمندانِ همان تالار اجرا می‌شد. از دیگرسو، آن زمان گویا خسرو، خویشاوندی(به‌گمانم کرباسچی)در گردانندگان شبکه دو داشت، خواست کاری‌را که آماده بود، یکی دو روزه در استودیو ضبط کند. یادم هست دیرتر برای سه نمایش دیگر هم از من خواست که برایش بازی کنم و نشد تا با او همکاری کنم. هرچند این چیزی نبود که او برایش دوستی‌مان را به‌هم بریزد. شاید برخی اندکی تلخی دراو می‌دیدند. چراکه باهمه‌کس خو نمی‌گرفت. این برداشتِ من است و چه‌بسا درست نباشد. برای نگارنده که خسرو دوست داشتنی بود. می‌دانم که او نیزبه من بی مهرنبود. پایین‌تر باز هم از خسرو خواهم گفت. 

هرمزهدایت مهرماه91      ویرایشِ نوین، آبان ماه 98

زمانی‌که این یادداشت را می‌نوشتم، خسرو هنوز زنده بود، هرچند کم‌پیدا، برایِ همین در ویرایشِ تازه، درپیوندِ باخسرو،  افعالِ "گذشته" را به‌جایِ افعالِ"حال"جایگزین کردم. یادش گرامی.

ویرایشِ آخرین: آبان‌ماه 1399    The last editing: October 2020

 

 

 

 

 

پری امیرحمزه  Pari AmirHamzeh

 

 

محسن نعمان‌فر  Mohsen NomanFar

 

داود آریا  Davood Aria

 

 

Estemal e Dokhaniat mamnooa

Author : Ali Nasirian

   Director : Khosrou Shojazadeh

TV Director : Masoud Forootan

Canal One 1977

 

استعمال دخانیات ممنوع

نویسنده :  علی نصیریان

کارگردان:  خسرو شجاع زاده

کارگردان تله ویزیونی:  مسعود فروتن

1356 شبکه یک

 

 

پیشینه‌ی خسرو شجاع‌زاده!

     خسرو کارنامه‌ای درخشان هرچند کوتاه را پشتِ‌سَر داشت. از آن‌شمار بازی در فیلمِ ماندگارِ"گاو"به‌کارگردانیِ داریوش مهرجویی که براستی رویدادی سرنوشت ساز در دگرگونی سینمای این سرزمین بوده و هست. با این یادآوری که هسته‌یِ کانونیِ دست‌اندکارانِ این فیلم چه از سویِ نوشته و چه از گروه بازیگرانش، از تاتر به سینمای نه‌چندان پربار آن روزگار آمدند. از دیگر کارهایِ خسرو که برای‌اَش پشتوانه‌ای به‌بار آورد، بازی درفیلم"غریبه‌ومه"کارِ بهرام بیضایی بود. آن‌هم در جایگاهی بلند. او کارهایِ با ارزشِ دیگری هم در بستر نمایش و تله‌ویزیون داشته است. که روی هم رفته کارنامه‌ای آبرومند برایش می‌سازد. این‌ها همه در زمینه‌یِ بازیگری بوده است و بازمی‌گردد به پیش از57. تا جاییکه نگارنده می‌داند تنها کاری‌که تا آن زمان کارگردانی کرد همین نمایش تلویزیونیِ"استعمال دخانیات ممنوع"بود که نگارنده در آن بازی می‌کرد. شوربختانه تنها چیزی که از آن دارم همین گزارشِ ناچیز و نارسایی است که در بالا آمده است. اگر چه از آنجا که انجام این کار همزمان شد با آماده سازی برنامه‌های پر آوازه‌یِ نوروزیِ آن‌زمان و هنرنماییِ خوانندگان سرشناسِ آن‌روزگار که هنوز هم آن سویِ آب درکارند و پرآوازه، یادواره هایی از آن هنگام دارم که یکی دوتای‌شان را پایین تر بازگو می‌کنم.    

هرمز هدایت آبان ماه 91

 

 

ستاره ها!

     در جایی دیگر گفته‌ام که به‌هنگامِ کار و آموزش با دانشجویان مدرسه‌یِ عالیِ شمیران در دهه‌یِ 50، از آنجا که یکی از اعضای هیأت اُمنایِ مدرسه ریاستِ آنزمانِ سازمانِ رادیو تلویزیون ملیِ ایران را برعهده داشت، پشتیبانی‌هایِ فنی به همراه نیروهایِ کارآمد و سرشناس را به یاری ما گسیل می‌داشت که فرصتی ارزشمند برای دانشجویانِ و نگارنده پیش می‌آورد.

     پیش‌زمینه‌یِ بالا را از آن رو آوردم تا چیزی را بازگویم که آنزمان مرا کمی آزرد. هرچند دیرتر و با رویدادی دیگر از سرم زدوده شد. آنگونه‌که بالاتر گفتم، ضبطِ نمایشِ"استعمالِ دخانیات ممنوع" همزمان شده بود با آماده‌سازیِ برنامه‌هایِ نوروزی. به‌همین روی راهروها و چهارراه‌هایِ در پیوند با استودیوها پربود از رفت و آمدِ خوانندگان و هنرمندان رنگ و وارنگ و سرشناس آنزمان که اینک سال‌ها است در آن‌سویِ آب درکارند. و اما برخوردی که مرا آزرد؟ هنگامِ از راه رسیدنِ یکی از همان ستاره‌هایِ آواز بود و دیدم یکی از همان نورپردازانِ توانمندی که برای یاریِ ما به مدرسه‌یِ عالی شمیران می‌آمد، دستپاچه و کرنش کنان به پیشباز آن ستاره رفت. "می‌پذیرم که آنزمان جوانی بود و سَرِ پُر باد و زیادی مته به خشخاش می‌گذاشتیم. هرچند تابوده این گونه برخورها را دوست نداشته‌ام" و رویدادی که این آزردگی را از دل‌ام زدود کمی دیرتر رخ داد. هنگامی بود که برای بازبینی گریم چهره‌اَم به سوی اتاقِ گریم رفتم. در را که گشودم یکه خوردم. گوگوش را دیدم که یکه و تنها روبروی مانیتور نشسته و با وسواسی ستودنی بازپخش کار خود را از مانیتور بازبینی می‌کند. با درآمدنم به اتاق، دمی سر بلند کرد و لبخند کوتاه و دوستانه‌ای به‌من هدیه کرد و دوباره سر برگرداند و به بازبینی کارش ادامه داد.

هرمزهدایت آبان ماه 91

 

اندر داستان دبه درآوردنِ نگارنده!

     به‌گمانم درآغازِ جنگِ هشت‌ساله بود. همه هنوز مست از شورِ سیاسی بودیم. فریادهایِ انباشته درگلو، راه رهایی می‌جست. به گفته‌یِ دوستی بادگَلویِ"سیاسی و روشنفکری"درمی‌کردیم. از آن‌شمار به نمایش‌هایِ میدانی رو آورده بودیم. برایِ‌نمونه دوستِ دیرینِ"ناصرنجفی"که دیرتر به‌فرنگ کوچید و همین اواخر درسکوت و تنهایی دردیارِ بیگانه جان‌سپرد و یکدم غافل‌گیرانه، تصویرش را بین هنرمندان ازدست رفته دیدم. کاری دست گرفت و نگارنده و چندتن دیگر برای‌اَش بازی می‌کردیم. نخستین نمایشِ آن تا جایی که به‌یاد دارم بر بام ساختمانِ سندیکاهای کارگری در لاله‌زار برپا شد. و انباشته شده بود از خانواده‌هایِ کارگری. آزمون تازه‌ای بود و ما را کیفور می‌کرد. اجرایی هم در تاتر نصر که آن هم در" لاله زار" بود، در دلِ برنامه هایِ تاتر آنجا و در پوششِ میهمان(برای آزمونِ بازخوردهایِ مردمی)برسکویِ تالار آنجا داشتیم. در میانه‌یِ بازی یکباره نگاهم به دو چهره‌یِ آشنا در لابلایِ یالان‌هایِ کنار صحنه افتاد که شگفت‌زده و یک‌جوری شگفت‌زده به‌تماشایِ ما ایستاده بودند. گویی مارا با آنجا و آن مردم بیگانه می‌دیدند. شادروان هادی اسلامی و در کنارش محمد شفیعی، انگار در این اندیشه بودندکه این‌ها اینجا چه کار می‌کنند. همه‌ی این داوری در دمی از مغزم گذشت و در پی به بازی‌ام بازگشتم. آن هنگام هنوز چندتا از تاترهای لاله زار برپا بود و از سویِ اداره‌یِ تاتر رَسَد می‌شد. به‌هرروی کارِما درتاترِنصر دنبال نشد. هرچند همان یک بارهم برای ما آموزنده بود.

     بازگردم به داستانِ پیشین. خسرو شجاع زاده ازما خواست تا همان‌کاررا و همان‌گونه که آماده بود به استودیویِ شبکه دو جلوی دوربین‌هایِ تله‌ویزیونیِ آن‌جا ببریم. انگار در سایه‌یِ جنگ همه چیز جنگی و بزن‌وبرو رخ می‌داد. راست‌اَش من چندان از این کار خرسند نبودم. هرچندپذیرفتم و بخشی ازکار گرفته شد. نشان به آن نشانی که صدای ما هم حینِ ضبط دچارِگرفتگی شد. خوب بیشتر کارِمن بانقالی و به‌شیوه‌یِ دیرینِ آن پیش می‌رفت. به‌هرروی بهانه‌یی به دستم داد تا از دنبال کردن کار، سرباززنم. بی‌خودهم نگران نبودم. چون همان ضبطِ بخش ناتمام را یکی دوبار از تلویزیون پخش کردند که هرگز دوستش نداشتم.

هرمزهدایت آبان ماه91    ویرایشِ نوین، آبان ماه 98

 

 

 

نشان ها

پُوسترها

نوشته ها

داوری

آموزش

رسانه ها

سینما

تله ویزیون

تیاتر

شناسنا مه

میزبان

Awards

Posters

Writings

Jury

Teaching

Media

Cinema

Television

Theatre

About me

Home

 

Behind The Cloud

پُشتِ اَبر